اخترک ب 8

راستی کِی اهلی شدیم؟

اخترک ب 8

راستی کِی اهلی شدیم؟

کمتر از یک ساعت دیگه میرسی ...


#حس_و_حال_الآنم...استرس_شیرین

امروز

ناراحتت کردم

لای منگنه گذاشتمت

دلنگرانت کردم

دلت رو شکستم

اونقدر که آروزی لال بودن کنی

بلرزی

حالت بد بشه

و به غلط کردم بیفتی

و هیچی نخوای دیگه ...


#سیزده_امسال



ملاحظۀ چشم هایم را کن

که هربار به امید دیدن واژه هایت

این صفحه را نگاه می کند

نه هیچ چیز دیگر...

دلتنگم و دیدار تو درمان من است...

هیچ وقت نرو؛

هیچ وقت...

حتی وقتی که گفتم برو.


نمی توانم کتمان کنم

که در نبودِ تو

حال لبخندهایم

مثل آدم برفی های آفتاب دیده است...

دلم می خواهد تمام عمــــــرم را زیر نگاهت بگذرانم؛

چای خوردنم را
راه رفتنم را
اتو کردنم را
آشپزی کردنم را
گلدان آب دادنم را
اسمس زدنم را
نماز خواندنم را
میوه پوست کندنم را
کتاب خواندنم را
موسیقی گوش دادنم را
حرف زدنم را
خندیدنم را
حتی گریه کردنم را...

وقتی نگاهم می کنی... وقتی می دانم نگاهم می کنی... انگار همه چیزهای دنیا درست سر جایشان قرار گرفته اند... انگار همه چیز به ثباتی باورنکردنی رسیده... همه چیز ساکن است... و خیره به تو... که مرا نگاه می کنی...

کاش وبلاگ‌ها مینوشتند که هر پست حاصل چقدر زل زدن به صفحه سفید مانیتور‌ هاست.

پ ن: من عوض شده‌ام؟

ساری گلین از آن طرف خط می خواند و صدای نفس هایت به ذره های هوا زندگی تزریق می کند...

آدم
برای زندگی کردن، یک دلیل می خواهد
برای نمردن، هزار دلیل؛

تو
آن هزار و یک دلیلِ منی...